نگاهی به داستان لهستانی و حضور آن در ایران

ارائه‌شده توسط علیرضا دولتشاهی، در نشست عصری با «اولگا  توکارچوک»، شهر کتاب، تهران ۱۲ آذر ۱۳۹۸

با سلام و تشکر از فرصتی که در اختیار من گذاشته شد تا در این بعدازظهر پاییزی، درباب ادب داستانی لهستان با هم گفت‌و‌گویی انجام دهیم. اما پیش از آن که عرایضم را آغاز کنم، اجازه می­‌خواهم یادآور نکته­‌ای باشم. امروز سوم دسامبر است. این واپسین ماه در گاهشماری میلادی، طی ده سال گذشته دو رویداد تأسف‌بار را در خود و با خود داشته و تا هنوز دارد؛ دو رویدادی که در حقیقت با موضوع نشست امروز ما بیگانه نیست. رویداد درگذشت دو دوست، دو نامی که در جهت برپایی پل فرهنگی میان دو ملت ایران و لهستان گام برداشتند. «روشن وزیری» (۱۳۹۳ـ۱۳۱۲) و «مارک اسموژینسکی» (۲۰۰۹ـ۱۹۵۴). در این نشست که در آستانۀ سالگرد درگذشت این دو دوست برگزار می‌­شود، مایلم یاد این دو تن را گرامی بدارم، دوستانی که بی‌شک روحشان امروز در این نشست همراه ماست.

سخنانم را در دو محور خدمت شما ارائه می‌­کنم. شاید بتوان سخنان امروزم را فتح‌البابی بر موضوع اصلی نشست امروز، یعنی جهان داستانی نویسندۀ لهستانی، «اولگا  توکارچوک» دانست، نویسنده‌­ای که گذشته ازدریافت نوبل ادبی در سال جاری، در داستان لهستانی نیز چهره­‌ای مهم است. او تنها نویسندۀ لهستانی است که موفق به دریافت پنج نوبت جایزۀ نیکه  شده‌است.  نیکه که به‌نوعی تجسم ایزدبانوی یونانی آتناست در فرهنگ یونان تجسمی از پیروزی است. می­‌دانیم که آتنا به یمن خرد و اندیشه  ژرف و پرنفوذش به ادبیات و هنر نیرو و توان می­‌بخشد، و چه انتخاب شایسته‌­ای است برای نام­گذاری یک جایزۀ ادبی، جایزه‌­ای که در سال ۱۹۹۷ بنیان گرفت و  «توکارچوک» برندۀ نخستین دورۀ آن بود. همچنین در دوره‌های بعدی، یعنی در سال­‌های ۱۹۹۹، ۲۰۰۱، ۲۰۰۸ و ۲۰۱۵ نیز این جایزه را از آن خود کرد.

نخست اجازه دهید تصویری از وزن حضور داستان لهستانی در فضای فرهنگی امروز ایران را پیش چشم داشته باشیم. می­‌دانیم که اصلی‌­ترین گونۀ بیان ادبی در تاریخ ایران، یا به‌عبارت بهتر در تاریخ ادبی ایران، شعر است و کلام منظوم. گونه و فرم ادبی موسوم به رمان در ایران پیشینۀ طولانی ندارد و پیدایی آن را عصر مشروطیت دانسته‌­اند، هرچند در غرب نیز پیشینۀ آن در مقایسه با دیگر فرم‌­های بیان ادبی، چندان طویل نیست و سرآغاز آن را در آثار سروانتس دانسته‌اند. شاید رویکرد به ترجمۀ آفریده­‌های منظوم دیگر کشورها و زبان­‌ها به زبان فارسی، از این رو، رویکردی غالب در پیشینۀ جریان ترجمه در ایران است. جایگاه کلام منظوم در فرهنگ ما تا بدان پایه است که کمتر سخنرانی و خطابه‌­ای است که در سرآغاز خود چند سطری شعر نداشته باشد. از ادب لهستانی گونۀ شعر از دیگر گونه‌های آن ادب بیشتر و شایسته‌تر در ایران شناخته شده‌است. دست­کم در روزگار پس از پایان دوران پادشاهی در ایران.. به یاد آوریم که «چسواو میووش» برندۀ نوبل ادبی سال ۱۹۸۰، در جایی گفته‌است که ادب لهستانی بیشتر به شعر و تئاتر گرایش دارد تا داستان. شگفتا که این حقیقت می­‌تواند ویژگی مشترکی باشد میان ادب فارسی و ادب لهستانی.

داستان لهستان

بیایید ادب لهستانی را با ادب دیگری از اسلاو­های غربی، از نظر حضور در سپهر ترجمۀ ادبیات به زبان فارسی مقایسه‌ای اجمالی کنیم، ادب لهستانی و ادب چکی. آیا تعداد داستان‌نویسان چک که در زبان فارسی شناخته شده‌اند، بیشتر از تعداد شاعران چک‌زبان نیست؟ در مورد ادب لهستانی درست این نسبت بر عکس است. شاعران لهستانی بیشتری از نویسندگان آن زبان در ایران شناخته شده‌اند. از بلندآوازه‌ترین نام در سپهر ادب منظوم لهستانی، یعنی «آدام میتسکیه ویچ» تا سخنور نامدار دوران ما، «ویسواوا شیمبورسکا».

امروز و در این نشست نمی‌توانم آماری دقیق از این نسبت ارائه دهم، نه من و نه هیچ‌کس دیگر، اما به‌عنوان یک کتابدار و کسی که دل‌دادۀ ادب لهستانی است، با اتکا به حافظه، این نسبت را به‌نفع شعر می­‌دانم. برای بررسی دقیق و به اصطلاح علمی این نظر، امروزه حتی مراجعه به فهرست برخط کتابخانۀ ملی ایران، که بنا بر قاعده و اصول باید فهرستی دقیق از انتشارات در ایران داشته باشد نیز موثر نیست و راه به جایی نمی­‌برد. وقتی در صفحۀ رسمی آن نهاد کلیدواژۀ «داستان لهستانی» یا «قصۀ لهستانی» را جستجو می­‌کنیم با نتایجی روبه‌رو می­‌شویم که شگفت‌آور است. وقتی که با کلیدواژه‌­های ذکرشده به امر جستجو می­‌پردازیم، با عنوان‌هایی روبه‌رو می­‌شویم که اصولاً ربطی به موضوع جستجوی ما ندارد. چند نمونه­‌ای را به‌عنوان مثال بیان می­‌کنم. این جستجو نتایجی در بر دارد از قبیل:

  • خانۀ لهستانی‌ها، داستانی از مرجان شیرمحمدی. با رده‌بندی دیویی ۶۲/۳فا۸ و با موضوع داستان‌های فارسی ـ قرن ۱۴.
  • روی صندلی لهستانی، دفتر شعری از فاطمه علی­پور. با رده‌بندی دیویی ۶۲/۱فا۸ و موضوع شعر فارسی ـ قرن ۱۴
  • باند لهستانی‌ها، ترجمۀ داستانی از ژرژ سیمنون فرانسوی. با رده‌بندی دیویی ۹۱۴/۸۴۳ و موضوع داستان­های فرانسوی.

اما هنوز می‌­توان و باید پرسید که ثقل حضور داستان لهستانی در ایران و شناخت خوانندۀ فارسی‌زبان از آن به چه میزان است. بی‌شک دهه‌­ها پیش برگردان­‌هایی از ادب داستانی لهستانی به زبان فارسی انجام گرفته. شاید بتوان گفت قدیمی­‌ترین اثر داستانی که از یک نویسندۀ لهستانی به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده‌است، اثری است از نویسندۀ بلندآوازۀ لهستانی و برندۀ جایزۀ نوبل ادبی سال ،۱۹۰۵ یعنی «هنریک شنکیه ویچ». داستانی است با عنوان لاتینی Quo vadis که با عنوان «هوس‌­های امپراتور» به همت مترجم نامدار ایرانی، «حسن شهباز» (۱۲۹۹ـ ۱۳۸۵) انجام گرفت. انتشار نخست آن به‌صورت پاورقی در روزنامۀ اطلاعات و با همکاری موسسۀ «امیر کبیر» در واپسین روزهای دولت زنده‌یاد دکتر «محمد مصدق» در تیر ۱۳۳۲صورت گرفت. در باز نشر این ترجمه که در سال ۱۳۳۹ توسط انتشارات «امیرکبیر» انجام شد عنوان کتاب به «کجا می‌روی؟» تغییر کرد. که در حقیقت ترجمه­ای صحیح از عنوان اصلی کتاب است. این ترجمۀ «حسن شهباز» در سال‌های ۱۳۵۳ و ۱۳۹۵ در انتشارات «امیر کبیر» تجدید چاپ شد، اما همین ترجمه در سال ۱۳۹۰ توسط انتشارات «ماهی» نیز روانۀ بازار کتاب ایران شد. ناگفته نماند که در سال ۱۳۹۶ ترجمه‌­ای دیگر توسط «مهدی علومی» در انتشارات «سمیر» از این کتاب با عنوان «کجا می‌روی؟» در دسترس خوانندۀ فارسی‌زبان قرار گرفت. اما در سال ۱۳۹۶ اثری دیگر از «شینکیویچ» به فارسی منتشر شد. این کتاب با عنوان «به دور از تعصب» به ترجمۀ «آیین قبادی» توسط انتشارات «افراز» به بازار کتاب ایران راه یافت.

داستان لهستان

از انتشار نخستین اثر «شنکیه» ویچ به فارسی ۶۶ سال می­‌گذرد. شاید یادآوری این نکته خالی از فایده نباشد که برگردان نخستین شعر لهستانی به زبان فارسی، که در حقیقت نخستین برگردان ادبیات لهستانی به فارسی نیز محسوب می‌شود، غزل شمارۀ ۵ از مجموعۀ هجده‌گانۀ غزل‌های «میتسکیه ویچ» به نام «غزل‌های کریمه» است. ترجمه­‌ای که در زمان حیات «آدام میتسکیه ویچ» و به خواهش شرق‌شناس نامدار لهستانی، «سینکوفسکی»، و توسط «میرزا جعفرخان توپچی‌باشی» انجام گرفت و در بخشی از چاپ اول کتاب «غزل‌های کریمه» (مسکو ، ۱۸۲۶) نیز این ترجمه منتشر شده‌است. مقایسۀ این دو تاریخ  تائیدی بر این سخن است که پیشینۀ آشنایی ایرانیان با ادب منظوم لهستانی،  بسیار قدیمی­‌تر از آشنایی با ادب داستانی لهستانی است.

با وجود برگردان دو اثر از «شنکیه ویچ» به فارسی ما خوانندگان فارسی‌زبان چه تصویری از این نویسندۀ نامدار لهستانی در ذهن داریم؟ می­دانیم او نویسنده‌ای است که بر بستری از تاریخ به داستان‌سرایی می­‌پردازد، اما کتاب «کجا می‌روی؟» او که پرنشرترین اثر او به زبان فارسی نیز محسوب می‌شود چه چیزی از ادب لهستانی به خوانندۀ ایرانی ارزانی می‌دهد؟ براستی نمی­‌دانم از میان دوستانی که امروز زیر این سقف گرد هم آمدیم، چند نفر این اثر را خوانده­اند یا با آن آشنایی دارند. این اثر  روایتی از «نرون»، قیصر رم است، داستانی از اقلیت مسیحی در رم که پایبند به آیین پاگونی است. از این رو، این اثر هیچ ربطی به لهستان ندارد. می‌­تواند توسط هر نویسندۀ دیگری نیز روایت شده باشد.

در میان هشت اثری که «شنکیه ویچ» بر زمینۀ تاریخ آفرید، تنها دو اثر است که در خارج از مرزهای لهستان روی می‌­دهد. یکی همان «کجا می‌­روی؟» و دیگری داستان «از راه جنگل و بیابان» است که در سال ۱۹۱۲ منتشر شد. این داستان روایتی از ماجراجویی جوانی لهستانی با نام «استاش» و دختری انگلیسی در آفریقا، در گرماگرم قیام «مهدی» طی سال‌های ۱۸۹۹ ـ ۱۸۸۱ است.

اگر سه‌گانۀ نامدار «شنکیه ویچ» که طی سال های ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۸ منتشر شد و به‌‌ترتیب  عبارت‌اند از «با آتش و شمشیر» (۱۸۸۴) که توصیف­گر قیام «خملنیتسکی»  رهبر قزاق‌های اوکراین، که نقطۀ پایان بر روند جدایی اوکراین از لهستان و پیوستن آن به جهان روسی بود. «سیل» (۱۸۸۶) که روایتی است از تهاجم سوئد به لهستان و «آقای وولوییوفسکی» (۱۸۸۸) که به مقاومت لهستانیان در برای تهاجم امپراتوری «مسلمان عثمانی» می‌­پردازد، به فارسی ترجمه شده بود، امروز خوانندۀ فارسی‌زبان تصویری روشن از ارزش والای «شنکیه ویچ» در ساحت ادبیات لهستان داشت.

گذشته از این ترجمۀ «کجا می‌­روی؟» دست‌کم در نخستین انتشارش اطلاعاتی نادرست در اختیار خوانندۀ فارسی‌زبان می­‌گذارد. در مقدمۀ آن با شگفتی می‌توانیم بخوانیم که مترجم لهستانی این اثر به زبان انگلیسی این اثر کسی به نام «جرمیا کورتین»، نویسندۀ انگلیسی‌زبان گواتمالایی است. درصورتی‌که می­دانیم «کورتین» مردم‌شناش و مترجم آمریکایی‑ایرلندی تباری است که درششم سپتامبر ۱۸۳۵ در منچستر متولد شده‌است. او از نزدیک «شنکیه­ویچ» را می‌شناخت. نکته­ای که شاید جالب توجه باشد این است که در کتابخانۀ ملی ایران برگردان «از کجا می­‌روی؟» وجود دارد به تاریخ ۱۹۲۳ برابر با ۱۳۰۲ خورشیدی، ترجمه‌­ای از ۹۶ سال پیش. «کجا می­روی؟» تنها برگردان «کورتین» از ادب داستانی لهستانی به زبان انگلیسی نیست. «کورتین» از «بولسواو پروس»  نیز آثاری به انگلیسی ترجمه کرده‌است. «پروس» چهره­ای دیگر از ادب لهستانی پیش از احیاء مجدد لهستان به‌عنوان واحد مستقل سیاسی در سال ۱۹۱۹ است که از او نیز در زبان فارسی ترجمه‌­ای یافت می‌­شود. شوربختانه از این نویسنده که در سطح اروپا نیز چهره‌ای خاص است تنها یک داستان کوتاه، به شکل کتابی کوچک، به نام «میخالکو»  به ترجمۀ «امیر بهبودی» در سال ۱۳۵۳ توسط انتشارات «ارس» در دست­رس خوانندۀ فارسی زبان قرار گرفته‌است. جای خالی آثار مهم او به‌خصوص چهار رمان نامدارش، یعنی «پایگاه مرزی» (۱۸۸۶) «عروسک» ( ۱۸۹۰) «رهاشده» (۱۸۹۳) و «فرعون» (۱۸۹۵)، در میان آثار ادب جهانی ترجمه شده به زبان فارسی، خود کمبودی بزرگ و قابل‌تأمل است.

در عرصۀ معرفی و ترجمۀ داستان لهستانی در ایران طی سه دهۀ سی تا پنجاه خورشیدی می‌­توان از سه رویداد دیگر یاد کرد.  نخستین آن­ها انتشار مجموعه­‌ای از داستان لهستانی به نام نویسندگان لهستان است. این مجموعه در سال ۱۳۳۳و به همت «حسین کسمایی» (۱۳۷۶ـ ۱۲۹۳) که کارمند سفارت لهستان در ایران بود انجام گرفت. این مجموعه شامل آثاری از پانزده نویسندۀ لهستانی است. انتشار این مجموعه شاید یگانه فرصتی بود تا خوانندۀ ایرانی با گروهی از نویسندگان لهستانی آشنا شود که از اکثر آن­‌ها تا همین امروز دیگر اثری به فارسی ترجمه نشده‌است. این نویسندگان جزو گروهی از نویسندگان لهستانی هستند که پیش از احیاء مجدد لهستان زاده شدند، در بازۀ زمانی ۱۸۸۲ تا ۱۹۱۷.

دو رویداد دیگر، شاید از زاویه‌ای به بزرگ­ترین حادثۀ سیاسی ایران، طی همان سه دهه ارتباط پیدا کند، رویداد کودتای بیست و هشت امرداد ۱۳۳۲. چیزی که چه دوست بداریم چه نه، چه آن رویداد را کودتا بدانیم یا قیامی ملی، آن‌چه مهم است رویکردی دستگاه سیاسی حاکم در ایران پس از آن رویداد در عدم انتشار آثاری است که با شوروی هم­دلی دارد.

در اسفند سال ۱۳۶۶ کتابی توسط «حسن شهباز» در انتشارات «امیر کبیر» منتشر می‌شود به نام «راه بی‌پایان». این اثر خاطرات سربازی لهستانی گریخته از اردوگاهی در سیبری به نام «اسلاویمر راویچ»  است. این خاطرات مسیر جان­‌فرسای گریز او را تا هند شرح می­‌دهد. این خاطرات توسط خبرنگار نشریۀ بریتانیایی «دیلی میل» به نام «رونالد داونیگ»  بازنویسی شده‌است. گفتی است که این کتاب به بیست و پنج زبان ترجمه شده‌است. براساس این خاطرات در سال ۲۰۱۰ میلادی توسط فیلم‌ساز موج نوی استرالیایی «پیتر ویر»  فیلمی به نام «راه برگشت»  ساخته شد. انتشار این اثر در ایران درست  در سال­‌های پس از کودتا در حقیقت در راستای سیاست­های ضد شوروی بلوک سیاسی وابسته به غرب بود. متاسفانه در دهه‌­های اخیر از این کتاب و سرنوشت شگفت‌آور «راویچ» در ایران کمتر سخن می‌­رود.

در برابر سیاست فرهنگی ضد شوروی، آن دسته از اهل قلم ایران که دل در مهر شوروی داشتند، پس از گذشت چند سال از رویداد امرداد سی و دو و پایان دوران حبس و تبعید دوباره به صحنۀ ادب و ترجمه ایران برگشتند. یکی از آن­ها، مترجم نامدار ایرانی «کریم کشاورز» (۱۳۶۵ـ۱۲۷۹) است. او نیز از ادب داستانی لهستانی ترجمه‌ای انجام داده‌است. اما انتخاب او خود محل پرسش‌­هایی است.

«کریم کشاورز» در سال ۱۳۴۶ داستانی به نام «عشق بی‌پیرایه»  از نویسندۀ لهستانی «واندا واسیلفسکا» ترجمه و توسط انتشارات کتاب­‌های جیبی منتشر شد. این ترجمه در سال­‌های بعد چند نوبت تجدید چاپ شد. در سال ۱۳۵۵ توسط انتشارات «پیام»، در سال ۱۳۹۲ در شهر مشهد توسط انتشارات «بوتیمار». واپسین انتشار آن در سال ۱۳۹۴ توسط انتشارات «علمی فرهنگی» انجام گرفته‌است.

اگر بیاد بیاوریم که «واسیلفسکا» جزو آن گروه از اهالی قلم و فکر لهستان است که در سال­های جمهوری دوم و در سال­های پس از پایان جنگ دوم نیز همواره دل در گروی مهر شوروی داشتند و سرانجام تابعیت جمهوری سوسیالیستی اوکراین را پذیرفت، و باز به بیاد آوریم که او در سه نوبت در سال‌های ۱۹۴۳ ، ۱۹۴۶ و ۱۹۵۲ برندۀ جایزۀ «استالین» برای ادبیات شده‌است، آن­گاه درمی‌­یابیم که چرا مترجمی چون «کشاورز» این نویسندۀ لهستانی ـ اوکراینی را برای ترجمه انتخاب کرده‌است.

داستان لهستانی در ایران

نمی‌­توان بحث ترجمۀ ادبیات داستانی لهستان به زبان فارسی را پایان داد، ولی از اثر ارجمند «روشن وزیری» به نام «بانوی بهشتی» سخن نگفت. «وزیری» در این مجموعۀ کوچک، پنج نویسندۀ لهستانی را به خوانندۀ فارسی‌زبان معرفی می­کند. دو تن از این پنچ چهره اما برای خوانندۀ فارسی‌زبان آشنا بود. «هنریک شنکیه ویچ» و «تادئوش بوروفسکی». از «شنکیه­ویچ» پیشتر سخن گفتیم، اما «بوروفسکی»، این جاودانه جوان نثر لهستانی پیشتر در مجموعۀ کسمایی به خوانندۀ فارسی‌زبان معرفی شده بود. دو داستان دیگر از او طی سال­‌های بعد از انقلاب اسلامی در دسترس خوانندۀ فارسی قرار گرفت. یکی با عنوان «نان شب» به ترجمۀ «مجتبا کولی‌وند»، در نشریۀ «چیستا»، دیگری در مجموعه‌­ای از داستان­‌های لهستانی که در حقیقت مجموعه‌­ای بود که برای خوانندۀ آلمانی‌زبان تدوین شده بود و توسط «کمال بهروزکیا» در سال ۱۳۷۲ با عنوان «بدرود ای سرزمین مقدس» به فارسی ترجمه شد. ناگفته نماند که بر این مجموعه دوست در­گذشته‌ام دکتر «مارک اسموژنسکی» نقدی با عنوان «تصورات خام مترجم از متن» نوشت که در نشریۀ «تکاپو» منتشر شد.

اما محور دومی که خدمت شما بیان خواهم کرد نگاهی  است سریع به گفتمان­‌های رایج در ادب داستانی لهستان طی سدۀ بیستم و سال­های آغازین سدۀ بیست‌ویکم. اما برای آشنایی با داستان لهستانی ناگزیر باید از تاریخ سیاسی آن کشور آغاز کنیم. چراکه آن­چه در دو سدۀ گذشته برای ادبیات لهستانی مهم بوده، تأثیر و حضور سترگ و قدرتمند تاریخ بر همۀ گونه‌های ادبی در زبان لهستانی است. تجزیۀ سوم لهستان در سال ۱۷۹۵ روی داد. می‌­دانیم که طی این تجزیه پادشاهی لهستان یا به‌عبارت بهتر اتحادیۀ لیتوانی ـ لهستان که شاید بتوان گفت داراری رژیم سیاسی جمهوری پادشاهی بود، میان سه همسایه که رژیم­‌های سیاسی اقتدار­گرا داشتند تجزیه شد. این همسایگان: روسیه، پروس و اتریش بودند.

لهستانیان یک بار در سال ۱۸۳۰ بر علیه سلطۀ روسیه دست به قیام زدند. قیامی که در ادبیات تاریخ لهستان از آن به «قیام نوامبر»  یادمی‌شود. این قیام نافرجام بستری برای رشد و بالیدن فکر رومانتی­سیسم لهستانی شد. جریانی که با آن‌چه در غرب اروپا، به‌ویژه در آلمان، با این نام می­‌شناسیم منطبق نیست و سمت و سوهایی در عمل‌گرایی دارد. فکر محوری این جنبش، احیاء مجدد لهستان است.

چهار دهه بعدتر، در سال ۱۸۶۸، لهستانیان به قیامی دیگر بر علیه سلطۀ روسیه دست زدند، قیامی که درادبیات تاریخ لهستان به «قیام ژانویه» نامدار است، قیامی که بستری برای اندیشه­‌های پوزیتویستی شد. شاید فکر مرکزی این جنبش را بتوان احیاء ملت لهستان دانست. شاید بتوان گفت اگر رسانۀ جنبش رومانتی­سیسم در لهستان شعر بود، رسانۀ جنبش پوزیتویستی در لهستان نثر، به‌ویژه داستان یا نمایش­نامه، بود، جنبشی که به زایش جریان «لهستان جوان» انجامید.

در آستانۀ سده بیستم، لهستان هنوز به‌عنوان واحد سیاسی مستقل بر نقشۀ جهان حضور نداشت. اما در آغازین سال‌­های سدۀ بیستم، دو گفتمان را در ساحت ادبیات لهستانی می‌توان باز شناخت. در یک سو، گفتمان سنت ریشه‌­دار ادبیات اخلاقی که میراث دوران تجزیه  لهستان است. و در سوی دیگر گفتمانی حضور دارد که مروج آزادی هنرمندانه در ساحت آفرینش است. شاید بتوان مفهوم «گروتسک» را به‌عنوان ظاهری برای این گفتمان دوم بازشناسی کرد.

شاید بهترین نمایندۀ اولین گفتمان، یعنی گفتمان سنت اخلاقی، کسی است که او را وجدان ادبیات لهستانی نیز نامیده­اند، او کسی جز «استفان ژرومسکی» نیست. نویسنده­‌ای که زادۀ ۱۸۶۴، یعنی چهار سال پیش از قیام ژانویه است. شاید واپسین اثر او که یک سال پیش از درگذشتش  منتشر شد، یعنی « بهار  در راه»  مناسب­‌ترین نمونه از دیدگاه او نسبت‌به حضور فرد لهستانی در بستر تاریخ به‌عنوان شخصی مسئول است. پرسشی که دهه‌­ها بعدتر، پس از سقوط نظام سوسیالیستی در لهستان، گویی هنوز پیش روی متفکران و روشنفکران لهستانی بود. تاجایی‌که این پرسش مطرح شد که آغاز بهار دوران ما کجاست؟

این داستان حکایت برگشت جوانی لهستانی به زادبوم پدری است. مشاهدات او با آن‌چه پدر برای او در غربت از زادبوم تعریف کرده‌است مطابقت ندارد. لهستانی که پدر وصف آن را کرده بود، سرزمینی روشن و مردمی با سعۀ صدر بود، مردمی سالم و قوی. اما پسر برخلاف این توصیف­‌های آرمان­گرایانۀ پدر، کشوری محافظه‌کار را باز می‌یابد با شکاف طبقاتی. او به مسئولیت افراد جامعه می‌اندیشد. پیام او چنین است که اگر برای جوانان و نسل جوان آرمانی برای زیستن ارائه نکنیم، بی‌شک آنان جذب تازه­‌ترین اندیشۀ مخرب دوران، یعنی مارکسیزم روسی، می‌­شوند که مخالف هر دولت ملی است. در این فرصت مجالی برای طرح مشکلات جمهوری دوم نیست. اما نمی­‌توان ناگفته گذاشت که جمهوری دوم درگیر با مشکلاتی بود که شاید مهم­ترین آن حقوق اقلیت­‌های قومی بود. اصولاً در طی جمهوری دوم، که تنها دو دهه دوام یافت و با آغاز جنگ دوم از میان رفت، دو نگاه در مورد ملت و کشور لهستان وجود داشت: کشوری با یک ملت یا کشوری با تنوع اقوام. بروز تمایلات ضد یهودی نیز در این دوران در میان گروهی از ملی‌گرایان قابل‌مشاهده است. این موضوع را در کتابی که در معرفی «تادئوش بوروفسکی» نوشته­‌ام و در آستانۀ انتشار قرار داد به‌صورت مفصل به بحث گذاشته‌­ام.

اما گفتمان دیگر، گفتمانی که از ادب اخلاق‌گرا، از باید و نباید­ها خسته بود. این گفتمان به خود انسان می‌اندیشید و نه به نقش تاریخی‌اش در سنت داستان‌نویسی تاریخی لهستان، که در سیر داستان لهستانی به گفتمانی غالب بدل شده بود. این گروه به نویسندگان جهانی از قبیل «جیمز جویس» و «مارسل پروست» نگاه داشتند. شاید بتوان از میان نمایندگان این گفتمان به «ویتولد گمبرویچ» اشاره کرد. هرچند که او را شاید در ایران بیشتر به‌عنوان اهل فلسفه بشناسیم. کتاب «فلسفه در شش ساعت و پانرده دقیقه» او در ایران با ترجمۀ «مجید پروانه­پور» توسط «انتشارات ققنوس» در سال ۱۳۹۰ منتشر شده‌است. رمان او به‌عنوان «فردیدورکه»  (واژه‌­ای که مطلقاً معنایی ندارد) خود بهترین معرف دیدگاه‌­های این گفتمان است. از نمایندگان این گفتمان، کسانی چون «استانیسواو ویتکیه­ویچ»، نویسنده، نقاش، نظریه‌پرداز هنری و عکاس لهستانی و یا «برونو شولز»، نویسنده و منتقد ادبی که او را با «کافکا» و «آلن پو» مقایسه می­‌کنند، اگر سخنی گفته شود سودی نخواهد داشت، چون خوانندۀ فارسی زبان اصولاً با آثار این دست از نویسندگان آشنایی ندارد.

پس جنگ و روی کار آمدن جمهوری مردم لهستان، نویسندگان لهستانی دورانی سخت را تجربه می­‌کنند. دورانی که با تثبیت و استقرار روش و الگوی رئالیسم سوسیالیستی به‌عنوان تنها نگاه در جهان ادبیات و هنر به رکود دچار شد. دورانی که تا مرگ «استالین» و پایان دوران استالین­گرایی در لهستان دوام داشت. شاید «بوروفسکی» چهرۀ تابناک این دوران بود که تاب ماندن نیاورد و دست به خودکشی زد. این دورانی است که با گریز چهره­ه‌ای نامدار ادب لهستانی به غرب روبه‌رو هستیم. در این میان باید به چهرۀ درخشان ادب لهستانی، «چسواو میوش» اشاره کرد. با وجود این که او را بیشتر شاعر می­‌شناسیم تا داستان­‌نویس، اما از اثر او موسوم به «قبضۀ قدرت»در زبان فارسی دو برگردان وجود دارد. یکی از زبان انگلیسی با ترجمۀ «محمد علی حمید فیضی» در سال ۱۳۶۷ توسط انتشارات «پانوس» و دیگر از زبان لهستانی با ترجمۀ دکتر «روشن وزیری» در سال ۱۳۸۴ نوسط انتشارات «نی».

اگر به فهرست برندگان لهستانی نوبل ادبی نگاه کنیم، سه داستان نویس در سال‌های ۱۹۰۵، ۱۹۲۴ و ۱۹۷۸ این جایزه را از آن خود کرده‌اند. دو جایزۀ دیگر را شاعران برده‌اند در سال ۱۹۸۰ و ۱۹۶۶. اما برندۀ سال ۱۹۷۸، «ایساک باشیه ویس سینگر». نویسنده‌­ای است که در آمریکا زندگی می­‌کرد و به زبان «ایدیش» می­‌نوشت. ناگفته نماند که از او نیز دست‌کم چهار اثر در دهۀ نود خورشیدی به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده‌است. اما آثار او در ردۀ ادب داستانی لهستانی نمی­‌گنجد. این فهرست خود بهترین بیان برای نبود هیچ چهرۀ تابنده در داستان لهستانی از دهۀ پنجاه تا سقوط سوسیالیسم در لهستان است. اهداء جایز نویل ادبی به «توکارچوک» شاید نوید دوران درخشان دیگری برای ادب داستانی لهستان باشد.

اما در این دوره، یعنی دوران سوسیالیستی لهستان، ما شاهد بروز و ظهور چهره­های در ادب داستانی لهستان هستیم. مانند «استانیسلاو لم»  و گونۀ داستان نامدار به علمی‌تخیلی و دیگری «تادئوش کونوتسکی»  که به‌جز نویسندگی به فیلمسازی نیز اشتغال داشت. نکته‌­ای که شاید جالب‌توجه باشد پیشنۀ گونۀ علمی‌تخیلی در ادب داستانی لهستان است. شاید بتوان سرآغار پیدایی این گونه از ادب لهستانی را در آغاز سدۀ بیستم و در آثار نویسنده، شاعر و فیلسوف لهستانی «یژی ژووافسکی» باز یافت. او در سه‌گانه­‌ای که به سه‌گانه ماه  نامدار است از سفر به کره ماه می­‌گوید. این سه‌­گانه عبارت‌اند از: بر سطح کره­‌ای‌نقره‌­ای ـ نسخه خطی از «کره ماه»، «پیروز»، «زمین کهن». خوشبختانه از نامدار­ترین اثر «لم» با عنوان «سولاریس» در زبان فارسی ترجمه­‌ای وجود دارد. می­‌دانیم از که از این اثر دو روایت سینمایی نیز وجود دارد. یکی توسط فیلمساز فقید روس، «آندری تارکوفسکی» در سال ۱۹۷۲ و دیگر توسط سینما­گر آمریکایی «استیون سودربرگ»  در سال ۲۰۰۲. این اثر سال‌­ها پیش به‌وسیلۀ «صادق مظفرزاده» به زبان فارسی ترجمه و در سال ۱۳۶۴ توسط انتشارت «فاریاب» و در سال‌های ۱۳۷۱ و ۱۳۹۷ توسط انتشارات «افق» منتشر شده‌است و خوانندۀ فارسی‌زبان با او آشنایی دارد. از «لم» دو داستان دیگر نیز به زبان فارسی ترجمه شده‌است. یکی با عنوان «شکست ناپذیر­ها»  که به‌وسیلۀ «پیمان اسماعیلیان» در سال ۱۳۷۴ به زبان فارسی ترجمه و توسط انتشارات «افق» روانۀ بازار کتاب شده‌است. دیگری داستانی با عنوان «شکست در کویینا»  به ترجمۀ «پیمان اسماعیلیان» که در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات «جوانۀ رشد» منتشر شده‌است.

فروپاشی نظام سوسیالیستی در ادب لهستان تاثیری جدی نداشت، جز حذف نظارت دولت بر روند انتشار و تولید فکر، اما در این دوران می­توان باز همان گفتمان رایج در سدۀ بیستم را در ادب داستانی باز یافت. شاید در این دوران گفتمان دوم رشد کرد. داستان از قید روایت آزاد شد. در این دوره می­توان شاهد رشد ادبیاتی که شاید بتوان «بوم‌گرا» نامید هستیم. شاید «توکارچوک» بهترین نمونۀ این گرایش باشد، گرایشی که شاید بتوان آن را «پست مدرن» نامید. امروز دوستان دیگر در خصوص او سخنانی خواهند گفت و من سخن در خصوص او را کوتاه می­کنم، اما مایلم به نویسندۀ زن دیگری اشاره کنم، «ماگدالینا تولی»  او نیز در آثارش شکل روایت را صورتی نو بخشید، اما به بیان چالشی می­‌پردازد که به باور من یکی از اصلی‌ترین گفتمان‌های رایج در ادب لهستانی سدۀ بیست است، روابط لهستانیان و یهودیان، چالشی که می­‌توان در آثار نویسنده‌­ای دیگر نیز باز یافت. نویسنده و روزنامه­نگار یهودی لهستانی به نام «هانا کرال». شاید این دو ، یعنی «تولی» و «کرال» روایتی را از دو سو برای خواننده بازگو می‌­کنند، روایت­‌هایی که شاید به ساختن افقی برای شناخت بینجامد، اما پیش از آن که عرایضم را پایان دهم مایلم دو نکته را بیان دارم.

نکتۀ نخست، نمی‌­توان این کلام را بی اشاره­ای به «آندژی ساپکوفسکی» به پایان رساند، نویسنده‌­ای که در ایران نیز آثارش ترجمه شده، آثاری که خوانندگان آن البته نوجوانان هستند. گونۀ ادبیات فانتزی که با «ارباب حلقه‌­ها» شروع شد. در ایران نیز خوانندگان بسیاری دارد. شاید «ساپکوفسکی» تنها نویسندۀ لهستانی باشد که عنوان آثار ترجمه‌شده‌­اش به فارسی از پنج می‌­گذرد، با ترجمه­‌های موازی.

نکتۀ آخر اینکه دوران ما، که دوران «پست مدرن» نامیده‌اند را دوران رشد نویسندگان زن دانسته‌­اند. این امر در کشوری مانند ایران شاید درست باشد و در سال‌های اخیر شاهد رشد تعداد نویسندگان زن باشیم، اما در لهستان به جرئت می‌توان گفت چنین نیست. کافی است به‌یاد آوریم در آن فرهنگ داستان­نویسی زندگی می‌کرد به نام «نارتسیزا ژمیفسکا». امسال برابر با دویستمین سال زایش اوست. در ادب لهستانی نویسندگان زن کم نبوده و نیستند.

با امید آنکه روزی خوانندۀ فارسی‌زبان شانس مطالعه آثار مهم ادب داستانی لهستانی را به زبان فارسی داشته باشد، اگرچه آن آثار از زبانی جز لهستانی به زبان فارسی ترجمه شود.

علیرضا دولتشاهی
مترجم و پژوهشگر علوم انسانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *