نگاهی کوتاه به تاریخچه روایت‌شناسی

روایت‌ها بی‌حساب‌اند و از دیرباز تاکنون به اشکال مختلف وجود داشته‌اند. امروزه آن‌ها را علاوه‌بر اسطورها و افسانه‌ها و حکایات، می‌توان در فیلم‌های سینمایی، پانتومیم‌ها، نقاشی‌ها، خبرها و بیلبوردهای تبلیغاتی مشاهده کرد. بنابراین می‌توان گفت که طی قرن‌های متمادی نه‌تنها  روایت‌ها‌ به حوزه‌های مختلف زندگی بشر ورود کرده‌، که به تمام جنبه‌های ادراکی ما نیز نفوذ کرده‌اند.  به همین دلیل است که عده‌ی بسیاری از پژوهشگران و منتقدان معتقدند انسان، جهان پیرامون خود را نه برحسب قواعد که تنها ازطریق ساختارهای زبانی فرهنگش می‌شناسد. 

بنابراین با توجه به این نکته که روایتمندی وضعیتی انسانی است و ماهیتی فراتاریخی و فرافرهنگی دارد، بر نحوه‌ی درک زمان و عملکرد حافظه‌ی بشر تأثیر گذاشته و به تجربیات او معنا بخشیده‌است (۱)، نوشتار پیش‌رو قصد دارد نگاهی، هرچند اجمالی، به سیر روایت‌شناسی از ابتدا تاکنون داشته باشد.

تعریف روایت‌شناسی

روایت‌شناسی را می‌توان مجموعه‌ای از نظام‌های حاکم بر داستان‌گویی (روایت) دانست که به سه دوره‌ی پیش از ساختارگرایی (تا۱۹۶۰)، ساختارگرایی (از ۱۹۶۰تا۱۹۸۰) و  پساساختارگرایی تقسیم می‌شود.

دوره پیش از ساختارگرایی

پژوهشگران خاستگاه روایت‌شناسی را کتاب بوطیقای ارسطو می‌دانند. ارسطو در فصل سوم این کتاب میان بازنمایی یک پدیده توسط راوی و بازنمایی آن توسط شخصیت‌ها تفاوت قائل شده و نشان داده که روایت‌ها پیرنگی یکپارچه دارند و از سه  جزء آغاز، میانه و پایان تشکیل شده‌اند.

دوره ساختارگرایی

ولادیمیر پراپ، از پیشگامان روایت‌شناسی و  ریخت‌شناس روسی، در کتابش «گونه‌شناسی قصه‌های عامیانه» به تحلیل شکل و فرم  تعداد زیادی از قصه‌های عامیانه‌‌ی روسی  پرداخته و به ساختاری واحد دست پیدا کرده‌است. درواقع او به این نتیجه رسیده که بنیان و شالوده‌ی تمامی اسطوره‌ها و پریانه‌های اقوام مختلف، جهانی ثابت و معین است که به سی و یک عنصر یکسان تکرارشونده، موسوم به عملکرد شخصیت‌ها، قابل تجزیه است. این ساختارِ واحد درک بشر را نسبت به روایت به‌کل دگرگون کرد و تأثیر فراوانی بر نظریه‌های روایت گذاشت. البته باید درنظر داشت که بسیاری از مراحل این ساختار یگانه در تعداد زیادی از قصه‌ها، به‌ویژه داستان‌های امروزین از میان رفته‌اند  و یا تغییر شکل داده‌اند. او بعدها به بررسی بدنه‌ی قصه‌ها پرداخت و اساس نمودار پیشنهادی خود را ریشه‌های موروثی، ارتباط بین نقش‌های مختلف و شخصیت‌ها با تصورات قوم‌نگاری و اسطوره‌شناسی از مردمان بدوی (۲) قرار داد‌.

با این‌همه، افرادی پیدا شدند که به شیوه و روش پراپ انتقاداتی وارد کردند که از آن‌ جمله می‌توان به لوی استراوس، قوم‌شناس و انسان‌شناس فرانسوی، اشاره کرد. او پس از بررسی اسطوره‌ها تحلیل ساختارگرایانه‌ی خاص خود را مشخص کرد. استراوس معتقد بود که تمامی اسطوره‌ها همیشه پیامی به همراه دارند و نیز هر اسطوره شکل تغییریافته‌ی اسطوره‌ای دیگر است. بنابراین آن‌ها با هم در ارتباط‌اند و تفسیر یکی در گرو تفسیر دیگری است. استراوس برای این‌که بداند اسطوره‌های سراسر دنیا چرا و چطور با هم در ارتباط‌اند به زبان رجوع کرد، زیرا معتقد بود اسطوره جزئی از زبان است و ما آن را به‌ واسطه‌ی گفتار می‌شناسیم. 

در اینجا لازم است تا تعریفی اجمالی از زبان و گفتار داشته باشیم. از دیدگاه سوسور زبان، نظام نشانه‌ها و  قاعده‌های ویژه‌ای است که زبانی خاص (مثلاً زبان فارسی) را می‌سازد، درحالی‌که گفتار کاربرد شخصی زبان است، یعنی شکل ظهور و فعلیت یافتن آن نظام در سخن گفتن و نگارش (۳). بدین‌ترتیب زبان بیانگر جامعه و محصولی اجتماعی است که بر فرد تحمیل می‌شود، اما گفتار مسئله‌ای فردی است. 

او معتقد بود همان‌طور که زبان دارای واحدهایی سازنده است، در اسطوره نیز می‌توان واحدها را به‌صورت جمله جدا کرد و نیز همان‌طور که واج‌ها به‌خودی خود معنا ندارند، اساطیر نیز در ارتباط با هم معنا پیدا می‌کنند. درنهایت او به این نتیجه رسید که با مطالعه‌ی ساختار اسطوره می‌توان به درک بهتری از معنای جهان دست پیدا کرد، معنایی که می‌توان آن را گذر از طبیعت به فرهنگ نامید. 

همچنین او استدلال کرد که انسان‌ها پدیده‌های جهان پیرامونشان را به مجموعه‌هایی از تقابل‌های دوجزئی تقسیم می‌کنند (۴)، تقابل‌هایی که جمع‌ناپذیرند. این تقابل‌ها البته مطابق با هر فرهنگی تغییر می‌کنند. 

از دیگر مؤلفات مهم پیش‌برد هر روایت می‌توان به مسئله‌ی زمان اشاره کرد. از میان روایت‌شناسان ژرار ژنت، نظریه‌پرداز و منتقد فرانسوی، کامل‌ترین مباحث را در این زمینه مطرح کرده‌است. 

در ساختار روایی ژنت میان داستان و روایت تفاوت وجود دارد، بدین‌گونه که او روایت را به سه دسته طبقه‌بندی می‌کند: زمان که رابط میان زمان داستان و زمان روایت است؛ حالت یا وجه که اشکال و درجات ارائه‌ی روایت است و آوا و لحن که روشی است که عمل روایت کردن در روایت دخیل می‌شود. (۵)

دیدگاه ژنت تأثیر بسیار زیادی بر نحوه‌ی تحلیل روایت در رسانه‌های گوناگون گذاشت و ابزار ارزشمندی را به دست منتقدین برای تحلیل بدعت‌های پست‌مدرن در روایتگری غیرخطی داد.

بدین‌ترتیب توجه به جابه‌جایی زمان و استفاده از این شگرد سبب گردید تا تحولاتی چشمگیر در ساخت پیرنگ رخ دهد، مخاطب بیش از پیش در داستان دخیل شود و حتی احساس کند که می‌تواند زمان را تحت اختیار خویش داشته باشد.

از دیگر چهره‌های برجسته‌ی روایت‌شناسی می‌توان به رولان بارت، فیلسوف و نظریه‌پرداز فرانسوی، اشاره کرد. در نگاه بارت هیچ متنی معنای قطعی ندارد و فهمیدن آن در گروِ خواننده‌ای کنشگر است، نه خواننده‌ای منفعل که به‌دنبال معنای قطعی و از پیش تعیین‌شده باشد. او به این نکته اشاره می‌کند که این زبان است که حرف می‌زند نه نویسنده و بدین‌ترتیب مرگ مؤلف را اعلام می‌کند. در نگاه او متن محصول خلاقیت نویسنده نیست، بلکه خود، خالق است. این‌جاست که متن مجموعه‌ای از گفتارهای مختلف می‌گردد، مجموعه‌ای که از هزاران خاستگاه و از هزاران فرهنگ به متن راه پیدا کرده و نقش نویسنده تنها این است که آن‌ها را به‌هم پیوند دهد. درنهایت جمع شدن نوشتارهای متعدد و متنوع و تشکیل یک واحد نه در منبع آن، یعنی نویسنده، که در مقصد، یعنی مخاطب، شکل خواهد گرفت. 

دوره پسا ساختارگرایی

این‌گونه بنیان پساساختارگرایی بر پایه‌ی فهم بشر و  براساس زبان شکل می‌گیرد، گرچه پساساختارگرایان حتی زبان را نیز مجرایی غیرقابل‌ اعتماد می‌دانند. به عنوان نمونه دریدا، نویسنده  و فیلسوف فرانسوی، هدف خود را از بین بردن حاکمیت عقل می‌داند و معتقد است که معنا مدام به تعویق می‌افتد  و  اساساً واژگان حامل معنا نیستند و یا میشل فوکو، فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی، میان استفاده از زبان و قدرت به نوعی همبستگی باور دارد، به این صورت که زبان را ابزاری در دست قدرت می‌داند.

بنابراین می‌بینیم که با تغییر شیوه‌های تحلیل روایت، ازبین رفتن معنا و کنشگری مخاطب، روایت‌ توانسته به اشکال مختلف (شبکه‌های اجتماعی، بیلبوردهای تبلیغاتی و…) بیش از پیش در زندگی ما رخنه کند. با این‌همه علی‌رغم تحولات چشمگیر و وسعت دامنه‌ی روایت، مفاهیم بنیادین آن به باور صاحب نظران همچنان بدون تغییر باقی مانده، به قول لوی استروس، «مهم نیست که افراد چگونه به اسطوره‌ها می‌اندیشند، مهم این است که چگونه اسطوره‌ها در افراد می‌اندیشند، بی آن‌که افراد باخبر  شوند که چه می‌گذرد.» (۶)

۱) تامس، برانون.۱۹۶۶. مفاهیم بنیادی و روش‌های تحلیل. ترجمه‌ی حسین پاینده. ۱۴۰۰. تهران: انتشارات مروارید. ص۱۹.

۲) صادقی سهل‌آباد، زینب، و محمدحسن نقی‌زاده. ۱۳۹۶.مجموعه‌مقالات اولین همایش ملی نقد متون و کتب علوم انسانی: بررسی و توصیف اجمالی نظریه‌‌ی ریخت‌شناسی پراپ. ۹: ص۲۱۰.

۳) احمدی، بابک.۱۳۹۳. ساختار و تأویل متن. تهران: نشر مرکز. ص ۱۴.

۴) تامس، برانون.۱۹۶۶. مفاهیم بنیادی و روش‌های تحلیل. ترجمه‌ی حسین پاینده. ۱۴۰۰. تهران: انتشارات مروارید. ص۵۹.

۵) یعقوبی، رؤیا. ۱۳۹۱.پژوهش‌نامه‌ی فرهنگ و ادب: روایت‌شناسی و تفاوت میان داستان و گفتمان براساس نظریات ژرار ژنت. ۱۳: ص۲۹۲.

۶) احمدی، بابک.۱۳۹۳. ساختار و تأویل متن. تهران: نشر مرکز. ص ۲۰۰.

مهدیه کوهی‌کار
"نویسنده و پژوهشگر ادبیات"

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *