داستان در دنیای مجازی
- ریحانه رضوی
- ادبیات داستانی
داستان همیشه روشی برای دستآموز کردن مخاطب بوده. چنانکه میتواند آشفتگی و فشار زندگی روزمره را بکاهد. اما در ادبیات، داستان راهی است برای درک زندگی، تجربهای است که متضمن لذت و درک است.
وقتی داستانی میخوانیم کار فیزیکی نمیکنیم اما جریان عادی زندگیمان را متوقف میکنیم و با دوستان و افراد خانواده خود ارتباطمان را قطع میکنیم تا بهطور موقت در جهانی خصوصی و غیرواقعی خانه گزینیم. تجربه داستان بیشتر مانند خواب دیدن است تا فعالیت معمول در بیداری.
در پیشبرد داستان هیچ کاری از ما ساخته نیست، اما در همانحال به گونهای در آن دست داریم و تماشاگر آن هستیم. ما رخدادهای داستان را تجربه میکنیم بیآنکه پیامدهایش را متحمل شویم. از یک صحنه جنگ بیرون میآییم، بیهیچ خراش و درد جسمیای. از یک مثلث عشقی، یک جهان فانتزی، یک دنیا پلیدی و جنون گذر میکنیم بی آنکه جسممان حرکتی کرده باشد اما از نظر عاطفی و اندیشه تغییر کردهایم؛ چیزی را تجربه کردهایم که در جهان بیرون، توان تجربهاش را نداشتهایم.
میتوان گفت جهان داستانی ما را به یاد دنیای مجازی امروزی میاندازد، البته در نگاهی کوتاهتر و سطحیتر.
داستانی سرگرمکننده به نام شبکه اجتماعی
وقتی پا به دنیای بیپایان شبکههای اجتماعی میگذاریم و بین جلوههای دیداری و موسیقی و رنگ و چیدمانهای زیبا غرق میشویم، جریان کسالتبار زندگی عادی ما سر جای خود میماند و فضایی گستردهتر از واژهها و جملات یک کتاب ما را جذب و شیفته خود میسازد. دنیایی پر از خوشبختی و کالاهای باکیفیت، توصیفهای پررنگولعاب، تخفیفهای هیجانانگیز، دروغهای زیبا که با فیلترهای شکوهمند به خورد ما داده میشود، معیارهای زیبایی پزشکان زیبایی و آرایشگران چیرهدست و مربیهای تناسب اندام برای ما سرآمد تمام آرزوهایمان میشود. همه اینها خواستنی بودن و پذیرفتنی شدن را ناچار در ذهن ما فرو میکنند تا اشتیاقی در وجودمان شعله بگیرد و بیشتر بدویم و برای موفق به نظر رسیدن در نظام سرمایهداری حاکم بر جهان چرخدندهای روانتر و مناسبتر باشیم.
ما با هدفی نهانتر از این حرفها کتابها را رها کردهایم و گوشی به دست گرفتهایم؛ برای لذتهای کوتاهمدت، شوقهای لحظهای و تأییدهای توخالی و تشویقهای تمسخرآمیز اندیشیدن را کنار گذاشتهایم.
شخصیت اصلی این داستان چه کسی است؟
گذشته از همه بازیهایی که در دنیای مجازی درگیرشان هستیم، خشت اول همه بسترهای مجازی از داستان و تصور یک جریان و رویداد در ذهن انسانها پدید آمده است. ما شریک روایتهایی هستیم که هر صفحه و کانال و سایت برای ما مصور میکند، بلاگرهایی که شخصیت اصلی و قهرمان داستان صفحه خودشان هستند و از روزمرگی گرفته تا سبک زندگی و هنرهای خود را بین قصه الگوریتم هر رسانهای برایمان به تصویر میکشند و ما درگیر تجربه زندگی آنها میشویم. ما با روشهای داستانسراییشان به آنها اعتماد میکنیم و متقاعد میشویم که کالا و هنرشان را بخریم تا تجربه شگفتانگیز این قهرمانان بیرقیب دنیای مجازی را در زندگی روزمره خودمان تجربه کنیم.
این نسل جدید داستانگویان جهان غیرواقع، با اضطرابسازی و گذاشتن روزشمار و ساعتشمار برای تخفیفهای چالشبرانگیزشان ما را بیشتر از هر داستان مکتوب و مصور دیگری با احساسات و منطق خودمان روبهرو میکنند و ما را به این باور میرسانند که اگر تا امروز از این کالا و دوره آموزشی و تبلیغ بهره نبردهایم چقدر جا ماندهایم. ما جا ماندهایم از همنسل و همدوره خودمان، از دنیای پول و رفاه و موفقیت و شیکپوشی و یا حتی آموزشهایی که همه باید بدانند و پس از کسب این تجربههاست که فردوس برینی در انتظارمان خواهد بود.
آنها شخصیت داستانی را میسازند. مشکلی را مطرح میکنند که همان گره داستان و نیازی است که در ذهن ما پدید میآورد، برنامهای ارائه میدهند برای حل مسئله داستانی که خودشان مطرح کردهاند. از موفقیت پس از اقدام، رؤیابافی و تصویرسازی میکنند، یا آگاهی یا عواطف را هدف قرار میدهند، انگیزه و الهام روایی به مخاطب میدهند و یک ماجراجویی هیجانبخش برایش به تصویر میکشند.
سرعت این کارها آنقدر زیاد است که دیگر صبر مخاطب به کمتر از ده ثانیه رسیده و مهارت داستانپرداز به هدفگیری مخاطب در پنج ثانیه اول ریلز و پست و استوری رسیده است و روان و فرهنگ و اندیشه مخاطب محدود به حساب کاربری خود شده است، طوری که فقط مشارکت میکند برای پولسازی این هرم بزرگ شبکههای اجتماعی.
ما مخاطب نیستیم ما شریک قهرمان شدن شخصیت اصلی داستانهای مجازی و تأثیرگذار روند داستان هستیم، افسار فرهنگ و اخلاق و منطق خود را به داستانهایی سپردهایم که زمینه اصلیشان، ثروتاندوزی و شهرت و آموزشهای سرسری و سرخوشیهای لحظهای است.
چرا که نه؟
از آنجایی که داستانهای فضای مجازی از ادبیات دور میشوند، ادبیات امروزی بر درک، تأکید و تکیه دارد اما در فضای مجازی تکیه بر لذت است. آنچه در به کارگیری داستان به عنوان یک ابزار رسانهای، زیانبار و گزیرناپذیر است این است که داستان به گونهای واقعیت را تحریف میکند و چه بسا کاری کند که بهتر یا بدتر از آنی که هستیم جلوه کنیم. به طور شفافتر باید گفت آنچه اینجا تحریف میشود تأثیر این اهداف بر درک مخاطب از واقعیتهای موجود درباره موضوع داستان است.
بسیاری از هنرمندان و نویسندگان امروزی، شبکههای اجتماعی را زبانی نو برای هنر میدانند؛ زبانی که باید آن را آموخت و در ارائه هنر خود از آن بهره گرفت تا بتوان در اقیانوس بیکران این عصر، عصر ارتباطات، زنده ماند و ساحلی برای شناگران سرگردان آن بود. اگر غیر از این باشد میان نسلهای جدید از هنر داستانی و ادبیات شکافی پدید خواهد آمد و هنر نادیده گرفته میشود و نادیده ماندن هنر برابر با مرگ آن است.
زبان نسلهای جدید با فناوری پیوند خواهد خورد، مقاومت ما سراسر شبیه همان کاری است که نیاکانمان برای خفه کردن صدایی که از رادیو می شنیدند، انجام میدادند. آنها حیرت و ناشناختگی احساسات خود را درمقابل پیشرفت برنمیتابیدند و تجدد را نمیخواستند تا سختی آموختن رفتار مناسب با آن را تاب نیاورند… و همه میدانیم که فرزندانشان مشتاق این صدای ناشناخته و جدید و دور بودند و نهتنها آن را شیطانی نمیخواندند بلکه به دنبال خیالانگیزی آن صدا شوقوشور زندگی در وجودشان میدوید و خواهان آگاهی بیشتر میشدند. پس چرا ما امروز به دنبال اعتلای هنر داستانی خود و باز شدن درهای تازه دانش در ارتباط با دیگران نباشیم؟
داستانی از محتوا در بیمحتواییها؟
آنچه درمیان سیل گسترده محتوا در رسانهها همیشه در تقابل با هنر مطرح بوده و هست این است که درمیان این تلاشهای شبانهروزی برای ثروت و شهرتی که از این فناوریها به دست میآید چطور میتوان اصالت هنر را حفظ کرد؟
شما بگویید این ماجرا شما را به یاد موضوعی همانند نمیاندازد؟ اینکه هنر به دست سرمایهداری و به دستور سرمایهداری به کالایی مصرفی و بیارزش بدل شود؟ هر کجا که ثروت و نامآوری دربین باشد ارزشها جابهجا خواهد شد و قدرت تشخیص بشر برای اصیل بودن یک محتوا و هنر تحت تأثیر قرار خواهد گرفت و پایین آمدن سطح ارزش هنر برای سرگرم کردن افراد، تردید و بدبینی هنرمندان در ارتباط با فناوریهای نو را رقم خواهد زد.
داستان در طول تاریخ در پی فردیتبخشی به شخصیت بوده و هنر داستانگو در آن بوده که به ما بنمایاند چطور شخصیت چیزی بزرگتر از خود به جهانش ارائه میدهد. باید گفت آنچه در رسانهها در حال رخ دادن است بیمحتواسازی داستان و تلاش برای شکستن ارتباط بین اثرداستانی و واقعیت جهان کسلکننده بیرون است.
سخن پایانی
در برههای از تاریخ گیر افتادهایم که از پیشگویی یک سال آینده و پیشرفتهای هوش مصنوعی ناتوانیم. کسی چه می داند که سرانجام، محتوا و معنا و داستان و تجربهخواهی ما چه پایانی خواهد داشت؟ ما چه قدرتی در برابر این حجم سترگ دانش و ارتباطات خواهیم داشت؟ مدرنیته با همه سرعت و آسانی و راحتیای که برای ما به ارمغان آورده است داشتههای اندک ما را هم دستمایه هماندازهسازی فهم ما با زوایای کج و ناهمسانی که با خود آورده قرار داده است.
شاید بتوان گفت در قبال این تجددها و وسعت درک و فهمی که فناوری برایمان فراهم ساخته تنها و تنها داستان است که با حرکت نوسانگونه خود به درون هر اثر و به جهان بیرون از آن گنجینه مفاهیم عام مخاطب را پربارتر میسازد و او را وامیدارد نگرش خود را دربرابر مفاهیم و تصورات قدیمی بازیابی کند و نگاهش به تجربههای جدید را غربال کند. داستان وسیلهای است نه برای انتقال مفاهیم بلکه برای ساختن نگرشها در برابر مفاهیم، چرا که تنها حفظ نگرش و فاصله میتواند پیش از فروغلتیدن به ورطه بیمعنایی دنیایی از دادهها، روشنگر مسیر ناشناخته پیشرفت باشد.
